شعر رحلت پیامبر اکرم (ص)
فصل خزان عمر من آمد، بهار رفت
دستم شکست تا که ز کف زلف یار رفت
رفتی و مانده در بر زهرا لباس تو
با بوی پیرهن ز کفم اختیار رفت
همسایه ها به گریه من طعنه می زنند
همسایگی و رحم و مروت کنار رفت
دیگر کسی به خانه ما سر نمی زند
از خانواده ام سند اعتبار رفت
با رفتنت کأنّ حسینم ز دست رفت
با رفتن تو حُرمت ایل و تبار رفت
تو دست و پا زدی و حسینم شکسته شد
شاید دلش به گودی یک نیزه زار رفت
بعد از تو پهلویم چقدر تیر می کشد
با چشم و صورتم، کمرم تیر می کشد
محسن حنیفى(حسینیه)
برای سلامتی و تعجیل فرج آقا امام زمان (عج) ...... صلوات
تاریخ : جمعه 93/9/28 | 4:34 صبح | نویسنده : سیما رمضانیان | نظر
.: Weblog Themes By Pichak :.